سفارش تبلیغ
صبا ویژن

کلاس اولی

سلام

بالاخره به این فکر افتادم که وبلاگم رو به روز کنم .

امسال رفتم کلاس اول دبستان و حسابی سرم شلوغه  . توی مدرسه قرآن هم حفظ می کنیم برای همین هم خیلی وقت ندارم  .

من دوست داشتم که تو حیاط مدرسه مون تاب و سرسره هم داشته باشیم اما نداریم  . من هر وقت از مدرسه به خانه می آیم خوابم می گیرد و می خوابم  .

من دعا را دوست دارم ، خیلی !

مادر و پدرم را هم که همیشه همیار من هستند دوست دارم .

من همیشه به یادتون هستم .

فعلا خداحافظ .


[ پنج شنبه 88/8/7 ] [ 10:15 عصر ] [ معصومه سادات مخبر ]

[ نظر ]

طفلی خانم معلم !!!

اول حرفامو با یک سوره از قرآن شروع می کنم :

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ‏

أَ لَمْ تَرَ کَیْفَ فَعَلَ رَبُّکَ بِأَصحَْابِ الْفِیلِ(1) أَ لَمْ یجَْعَلْ کَیْدَهُمْ فىِ تَضْلِیلٍ(2) وَ أَرْسَلَ عَلَیهِْمْ طَیرًْا أَبَابِیلَ(3) تَرْمِیهِم بحِِجَارَةٍ مِّن سِجِّیلٍ(4) فجََعَلَهُمْ کَعَصْفٍ مَّأْکُولِ (5)

سلام به همه­تون .ببخشید که یک مدتی هست که وبلاگم رو به روز نمی کنم . آخه امسال پیش دبستانی هستم و سرم شلوغ شده . اسم معلم ما خانم مریم فقیهی است . من خانم معلممون را خیلی دوست دارم اما بچه ها سر کلاس انقدر ایشونو اذیت می کنند ، با هم دعوا می کنند و خیلی کارای بد دیگه که باعث میشن خانممون ناراحت بشه . البته ایشون جیغ نمی کشه و داد هم نمی زنه فقط یک دعوای ساده می کنه .

این بچه ها نمی­دونند که می­تونند به جای دعوا کردن کاردستی های قشنگ بسازند مثل دوربین ، انگشتر ، النگو ، گردنبند ، گوشواره و ...

من از مدرسه که میام خیلی خوشحالم  ولی بعضی موقع ها به ما جایزه نمی دن . من الان توی کتاب قرآنم 11 تا برچسب تشویق دارم . چند تا سوره هم خانم­مون بهم یاد داده که اسمشونو براتون می گم : مسد ، کوثر ، اخلاص ، ناس ، حمد ، فلق .

اسم دوستام هم هانیه ، زهرا واعظی ، زهرا رمضانی ، سعیده حاج صادقیان ، زینب خانجانی ، مبینا سعیدی ، مبینا عبائی ، مبینا جنگلی ، مبینا پاک سرشت ( بچه های بی ادب بهش میگن زرشک ) است .

بقیه حرفامم بعدا بهتون می گم .

خداحافظ بچه ها، گلهای روی زمین .


[ پنج شنبه 87/12/15 ] [ 2:54 عصر ] [ معصومه سادات مخبر ]

[ نظر ]

خیلی کیف می ده !!!

یکی بود یکی نبود

غیر از خدا هیچکس نبود

زیر گنبد کبود نون و پنیر و پسته بود

یک روزی از روزهای قدیم امروز بود که من رفتم پیش دبستانی . اینقدر مدرسه کیف می ده که نگو . یک روز سر کلاس نمی دونم چرا مثل تلمبه ترکیدیم ، یعنی از خنده ترکیدیم .

امروز سر کلاس گل بازی کردیم و درس خوندیم و درس گرفتیم . امروز خانوم از من درس پرسید و من همه رو بلد بودم . ما به جای این که بریم توی حیاط زنگ تفریح توی کلاس بازی می­کنیم .

اگه شبا زود بخوابم صبح خوب بیدار می شم اما اگه نخوابم بد اخلاق می­شم .

شما­ها هم شبها زود بخوابید .


[ دوشنبه 87/8/27 ] [ 5:2 عصر ] [ معصومه سادات مخبر ]

[ نظر ]

بازی اجازه نمی ده

 

سلام

من حال دارم بنویسم اما بازی ها گرفتارمان کرده اند . در وبلاگم فقط به خاطر شما می نویسم که یک کم حوصله داشتم .

من چون همه بازیها را انجام می دم اصلا وقت ندارم وبلاگ بنویسم . این فاطمه سادات هم الآن بیچاره مدرسه است . از آن مهمتر این که من خیلی مشخ می نویسم . البته من مشخام هیچی نیست همینجوری الکیه .

این تلوزیونو خاموش کنین دیگه ! من حواسم بهش می افته نمی تونم بنویسم .

من خیلی از مشخ نوشتن خوشم میاد . دلم می خواد پس فردا هیچی نباشد ، فقط من باشم و مخش باشه .

آن چیز که خیلی ازش خوشم میاد خیلی قشنگ هست و خیل بو می دود ، بوهای خوشبو ! اگه گفتی چیه زینب سادات ؟ ...  گُله دیگه .

حالا دیگه بسه . بریم سراغ بازی .

 


[ چهارشنبه 87/2/11 ] [ 1:47 عصر ] [ معصومه سادات مخبر ]

[ نظر ]

<   <<   6   7      
مجله اینترنتی دانستنی ها ، عکس عاشقانه جدید